تأثير و نقش زنان در حادثه كربلا
درباره نقش زن در تاريخ مطرح است كه آيا اساسا زن در ساختن تاريخ نقشى دارد يا ندارد و اصلا نقشى مى تواند داشته باشد يا نه ؟ بايد داشته باشد يا نبايد داشته باشد؟ همچنين از نظر اسلام اين قضيه را چگونه بايد بر آورد كرد؟
نقش زنان در طول تاريخ
زن در تاريخ سه گونه نقش داشته و يا مى توانسته است داشته باشد: يكى اينكه شىء بوده و گرانبها و در آن خانه و خدمت به مرد و زاييدن و شير دادن، بدون آنكه استعدادهاى روحى او رشد كند، بدون اينكه تعليم و تربيت واقعى بيايد و شخصيت پيدا كند يعنى از سه اصلى كه شخصيت انسانى را تشكيل مى دهد: آگاهى، آزادى، خلاقيت؛ هرچه نداشته باشد بهتر.
نقش دوم اين است كه اساسا تفاوت مرد و زن را نديده بگيريم ، و هر گونه حريم را كه احترام زن و بسته به او است برداريم. در اين نقش ، شخص بوده و عامل تاريخ ، اما بى بها و نقشش بيشتر در جهت تاريخ بوده است .
نقش سوم و يا مكتب سوم آن است كه شخص گرانبها باشد و آن به دو چيز وابسته است : يكى رشد استعدادهاى خاص انسانى يعنى علم ، آزاده ، قدرت ابتكار و خلاقيت ، و ديگر دورى از ابتذال ، و مورد بهره گيرى مرد بودن ، پس رشد استعدادها در عين نگه داشتن حريم.

در حادثه كربلا به جريان عجيبى برخورد مى كنيم و مى بينيم در اين حادثه ، مرد، زن، پير و جوان و كودك، نقش دارند.عرب و غير عرب نقش دارند، گويى اساسا در قضا و قدر الهى مقدر شده است كه در اين حادثه ، نقش هاى مختلف از طرف طبقات مختلف ايفا بشود، يعنى اسلام نشان داده بشود.
اينكه عرض مى كنم زن نقش دارد، منحصر به زينب - سلام الله عليها - نيست . ما در كربلا يك زن شهيد داريم و آن زن جناب عبدالله عمير كلبى است .دو زن ديگر داريم كه رسما وارد ميدان جنگ شده اند، ولى ابا عبدالله مانع شد و به آنها امر فرمود كه برگرديد و آنها برگشتند، مادرهايى ، ناظر شهادت فرزندانشان بوده و اين را، در راه خدا به حساب آورده اند. ظاهرا تمام زنانى كه نقش داشته اند در جهت خوب بوده است ، نظير زن زهير بن القين و زن عبدالله بن عمير كلبى (ام وهب ) و رباب دختر امرء القيس (همسر امام ) و ...
يكى از زنان اسلام كه مايه افتخار جهان است، زينب كبرى عليه السلام است، تاريخ نشان مى دهد كه حوادث خونين و مصايب بى نظير كربلا زينب را به صورت پولاد آب ديده در آورد، زينبى كه از مدينه خارج شد با زينبى كه از شام به مدينه برگشت يكى نبود، زينبى كه از شام برگشت رشد يافته تر و خالص تر بود، حبى آنچه در خلال حوادث اسارت ظهور كرده با آنچه در خلال ايام كربلا در زمانى كه هنوز برادر بزرگوارش زنده و مسئوليت به عهده زينب گذاشته نشده بود، از زينب ظهور كرد فرق دارد.
عصر عاشورا، نقطه آغاز تجلى زينب
از عصر عاشورا به بعد به او واگذار شده بود. رئيس قافله اوست ، چون يگانه مرد، زين العابدين - سلام الله عليه - است كه در اين وقت به شدن مريض است و احتياج به پرستار دارد تا آنجا كه دشمن طبق دستور پسر زياد كه از جنس ذكور اولاد حسين هيچ كس نبايد باقى بماند، چند بار حمله كردند تا امام زين العابدين را بكشند. ولى بعد خودشان گفتند: اين خودش دارد مى ميرد! و اين هم خودش بك حكمت و مصلحت خدايى بود كه حضرت امام زين العابدين بدين وسيله زنده بماند و نسل مقدس حسين بن على باقى بماند. يكى از كارهاى زينب ، پرستارى امام زين العابدين است .
مرثيه سوزناك حضرت زينب
عصر روز يازدهم ، اسراء را سوار كردند بر مركب هايى (شتر يا قاطر يا هر دو) كه پالانهاى چوبين داشتند و مقيد بودند كه اسراء پارچه اى روى پالان ها نگذارند براى اينكه زجر بكشند.
زينب - سلام الله عليها - خودش را مى رساند به بدن مقدس ابا عبدالله ، آن را به يك وضعى مى بيند كه تا آن وقت نديده بود، بدنى مى بيند بى سر و بى لباس . با اين بدن معاشقه مى كند و سخن مى گويد: «بابى المهموم حتى قضى ، بابى العطشان حتى مضى» آنچنان دلسوز ناله كرد كه : «فابكت والله كل عدو و صديق» ؛ يعنى كارى كرد كه اشك دشمن جارى شد، دوست و دشمن به گريه در آمدند.
در حالى كه اسراء را وارد كوفه مى كردند، دم دروازه كوفه، مي خواهد خطابه اى بخواند. حضرت يك اشاره كرد و در آن هياهو كه اگر دهل مى زدند صدايش به جايى نمى رسيد، گويى نفسها در سينه حبس شد و صداى زنگ ها و هياهوها خاموش گشت ، آدم ها ايستادند .
و حضرت زينب خطابه اش را در نهايت عظمت القاء كرد. در عين حال دشمن مى گويد: آن حياى زنانگى از او پيدا بود. شجاعت على با حياى زنانگى درهم آميخته بود. . وقتى حرفهاى زينب كه مفصل هم نبود، تمام شد، راوي مى گويد: مردم را ديدم كه همه ، انگشتانشان را به دهان گرفته و مى گزيدند.
منبع: امام حسين(ع) از زبان شهيد مطهري، عباس عزيزي

بنام خدا.خدای شهیدان.