1ـ حسين(ع ) و پيامبر(ص)

مردم از اظهار محبت و لطفى كه پيامبر راستين اسلام (ص) درباره حسين (ع) ابراز ميداشت , به بزرگوارى و مقام شامخ پيشواى سوم آگاه شدند.

سلمان فارسى مي گويد: ديدم كه رسول خدا (ص)، حسين (ع) را بر زانوى خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: «تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى, تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى, تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدايى كه نُه نفرند و خاتم ايشان, قائم ايشان (امام زمان عج) مي باشد.»[1]
ابوهريره كه از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است , در عين حال اعتراف مي كند كه : رسول اكرم را ديدم كه حسن و حسين را بر شانه هاى خويش نشانده بود و به سوى مامي آمد, وقتى به ما رسيد فرمود هر كس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته , و هر كه با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.[2] عاليترين, صميميترين و گوياترين رابطه معنوى و ملكوتى بين پيامبر و حسين را ميتوان در اين جمله رسول گرامى اسلام(ص)خواند كه فرمود: «حسين از من و من ازحسينم»[3]

2ـ حسين (ع ) با پدر من از حسينم

شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپرى شد, وبعد از رحلت پيامبر, مدت سى سال باپدر زيست. پدرى كه جز به انصاف حكم نكرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانيد, جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت.
در تمام اين مدت, با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مي كرد, و در چند سالى كه حضرت علي(ع) متصدى خلافت ظاهرى شد, امام حسين (ع )  در راه پيشبرد اهداف اسلامى , مانند يك سرباز فداكار، همچون برادر بزرگوارش مي كوشيد, و در جنگهاى جمل, صفين و نهروان شركت داشت.[4]  و بدين ترتيب  از پدرش اميرالمؤمنين(ع ) و دين خدا حمايت كرد و حتى گاهى در حضور جمعيت به غاصبين خلافت اعتراض مي كرد.

امام حسين (ع ) با برادر

پس از شهادت حضرت على (ع)، به فرموده رسول خدا (ص) و وصيت اميرالمؤمنين (ع)، امامت و رهبرى شيعيان به حسن بن على(ع)، فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع )، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد كه به فرامين پيشوايشان امام حسن (ع) گوش فرادارند. امام حسين (ع) كه دست پرورد وحى محمدى و ولايت علوى بود، همراه و همكار و همفكر برادرش بود. چنان كه وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ، امام حسن (ع) مجبور شد كه با معاويه صلح كند و آن همه ناراحتي ها را تحمل نمايد، امام حسين (ع) شريك رنج هاى برادر بود و چون ميدانست كه اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين است، هرگز اعتراض به برادر نداشت.
حتى يك روز كه معاويه، در حضور امام حسن (ع) و امام حسين (ع (دهان آلوده اش را به بدگويى نسبت به امام حسن (ع) و پدر بزرگوارشان اميرمؤمنان (ع)  گشود، امام حسين (ع) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاويه بشكند و سزاى ناهنجاريش را به كنارش بگذارد، ولى امام حسن (ع) او را به سكوت و خاموشى فراخواند، امام حسين (ع) پذيرا شد و به جايش بازگشت، آنگاه امام حسن (ع) خود به پاسخ معاويه برآمد، و با بيانى رسا و كوبنده خاموشش ساخت.[5]يا حسين

امام حسين (ع ) در زمان معاويه

چون امام حسن از دنيا رحلت فرمود, به گفته رسول خدا (ص) و اميرالمؤمنين (ع) و وصيت حسن بن على(ع)  امامت و رهبرى شيعيان به امام حسين (ع) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گرديد.
امام حسين (ع) مي دانست اگر تصميمش را آشكار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پيش از هر جنبش و حركت مفيدى به قتلش مي رسانند، و چون از اين كشته شدن هيچ نتيجه اى گرفته نمي شد، ناچار صبر را پيشه ساخت، بنابراين تا معاويه زنده بود, چون برادر زيست و علم مخالفت هاى بزرگ نيفراخت, جز آن كه گاهى محيط و حركات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مي گرفت و مردم رابه آينده نزديك اميدوار مي ساخت كه اقدام مؤثرى خواهد نمود.
در تمام طول مدتى كه معاويه از مردم براى ولايتعهدى يزيد, بيعت مي گرفت, حسين(ع) به شدت با اومخالفت كرد, و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و وليعهدى او را نپذيرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاويه گفت و يا نامه اى كوبنده براى او نوشت.[6] معاويه هم در بيعت گرفتن براى يزيد, به او اصرارى نكرد و امام (ع ) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت.



-[1] مقتل خوارزمى، ج 1، ص 146، كمال الدين صدوق، ص152

[2]ـ الاصابه , ج 11, ص 30

[3]ـ سنن ترمذى , ج 5, ص 324 (در اين قسمت رواياتى كه در كتابهاى اهل تسنن آمده است، نقل شد تا براى آنها هم سنديت داشته باشد(.

[4]ـ  الاصابه , ج 1, ص 333.(14) تذكرة الخواص ابن جوزى , ص 34 - الاصابه , ج 1, ص 333, آن طور كه بعضى ازمورخين گفته اند اين موضوع تقريبا در سن ده سالگى امام حسين (ع ) اتفاق افتاده است

[5]ـ  ارشاد مفيد, ص 173

[6]ـ رجال كشى , ص 94 - كشف الغمة , ج 2, ص 206